- دور انداختن (تَ کَ دَ)
دور افکندن. بدور انداختن. برزمین انداختن. انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس ماندۀ غذا را. کنار انداختن. به کناری پرت کردن. (از یادداشت مؤلف). تغییر. کضل. (منتهی الارب) :
بخورد و بینداخت دور استخوان
همین بود دیگ و همین بود خوان.
فردوسی.
هر چه صورت می وسیلت سازدش
زآن وسیلت بحردور اندازدش.
مولوی.
، به نقطۀ دوردست پرتاب کردن چنانکه تیر را. (یادداشت مؤلف)
بخورد و بینداخت دور استخوان
همین بود دیگ و همین بود خوان.
فردوسی.
هر چه صورت می وسیلت سازدش
زآن وسیلت بحردور اندازدش.
مولوی.
، به نقطۀ دوردست پرتاب کردن چنانکه تیر را. (یادداشت مؤلف)
